
«استکبار بدخیم» و سرنوشت مذاکره/ چرا دنیای بهزاد نبوی تخیلی است؟
خوشبینی آشکار بهزاد نبوی در جدیدترین مصاحبه اش با یک رسانه به دولتهای خارجی، بهویژه آمریکا، این پرسش را پیش میکشد که آیا او واقعاً به مفهوم «استکبار» باور دارد یا صرفاً از آن بهعنوان یک واژه استفاده میکند؛ نگاهی که با تجربههای تاریخی پرهزینهای، چون بیانیه الجزایر و برجام در تضاد است.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجو ؛ تاریخ بسیار است از آدمهایی که مصداق ضربالمثلی معروفاند: «آنقدر عقب عقب رفت تا از آن طرف بام افتاد.» یکی از مصادیق امروزه این ضربالمثل معروف نیز بهزاد نبوی است. اصلاحطلبی که او را «چریک پیر» نامیدهاند. کسی که یک روز فعالیتهای انقلابی فراوانی داشت، اما امروزه به اذعان خود، مخالف هرگونه انقلابی است.
حال این فعال اصلاح طلب اظهاراتی را بیان کرده است که اگرچه علیالظاهر دارای ژرفایی بینظیر است، اما آنگاه که در آن تامل می کند، میفهمد که حقیقت ژرفای آن اصطلاحا «حتی بیش از یک وجب نیست!» او گفته: «از منظر راهبردی میتوان با یک قدرت مستکبر نیز مذاکره کرد و به تفاهم رسید.» حال آنکه وی نه «استکبار» را میشناسد و نه مذاکره میفهمد؛ که اگر میفهمید، سرنوشت ماجرای «بیانیههای الجزایر» آنگونه نبود.
«استکبار بدخیم»
حال اینکه رهبرانقلاب، در سخنرانی ۱۳ آبان امسالشان کلاس درسی را بنا گذاشتند که عملا دو واحد استکبار شناسی است. کلاسی که امثال نبوی و همنظران وی باید از آن جزوه برداری کرده و به جای فتوا دادنهای ناصواب به آن توجه ویژه کنند.
رهبر انقلاب در این سخنرانی ضمن اشاره به تاریخ معاصر ایران و واقعه ۲۸ مرداد و همچنین ماجرای تسخیر سفارت بیان کردند: «من اوّل «استکبار» را معنا کنم. استکبار یعنی چه؟ [وقتی]میگوییم «استکبار جهانی»، استکبار یعنی چه؟… استکبار یعنی خودبرتربینی؛ این معنای استکبار است؛ [یعنی]یک دولت، یک انسان، یک مجموعه، حالت خودبرتربینی داشته باشد.»
ایشان همچنین تشریح کردند: «استکبار دو جور است: یک وقت هست که یک نفری یا یک دولتی خودش را برتر از دیگران میداند، امّا کاری به دیگران ندارد؛ این هم صفت خوبی نیست، استکبار بد است، خودبرتربینی چیز خوبی نیست لکن دشمنی و خصومت ایجاد نمیکند، صرفاً بد است؛ امّا یک وقت هست که نه، یک دولتی، یک انسانی، یک مجموعهای، یک قلدری خودش را برتر از دیگران میداند و به خودش حق میدهد که به دیگران تنه بزند، به منافع حیاتی دیگران دستدرازی کند، دربارهی دیگران تکلیف معیّن کند؛ استکبار به این صورت بد است.»
به تعبیر دیگر، ایشان براساس تاریخ ایران عملا استکبار آمریکایی را نوعی «استکبار بدخیم» تلقی میکنند که تنها به علوّ و خودبرتربینی بسنده نمیکند بلکه واقعیت آن است که تلاش میکند تا استقلال دیگران را از بین ببرد، بر مصالح و منافع دیگران چنگ بیندازد و به جای آنها تصمیم نیز بگیرد. ماجرایی که عملا در کودتای ۲۸ مرداد نمایان و با مشارکت آمریکاییها اولین دولت ملی ایران ساقط شد. به تعبیر سعید لیلاز، استاد دانشگاه و روزنامهنگار: «از دیدگاه امپریالیسم، شما یا بردهاید یا دشمن. گزینه سومی وجود ندارد.»
این همان استکباری است که اگرچه بهزاد نبوی تصور میکند میتوان با آن مذاکره کرد، اما در وهله عمل، به چیزی جز تسلیم طرف مقابلش اکتفا نخواهد کرد. ماجرایی که در مذاکرات اخیر ایران و آمریکا نیز نمونهاش مشاهده شد که علیرغم همراهی ایران با پیشنهادات آمریکاییها، آنها زیر میز مذاکره زده و از صهیونیستها برای حمله به ایران حمایت کردند.
از سوی دیگر حتی شخص ترامپ هم علنا ایران را به «تسلیم بیقیدوشرط» فراخواند. این حقیقت استکباری است که حتی اگر عزم و میلی به مذاکره با آن هم وجود داشته باشد، نتیجه و عاقبتی جز پشیمانی را بهدنبال نخواهد داشت.
مذاکره تان را هم دیدهایم!
نبوی که فراخوان مذاکره و تفاهم با آمریکا را میدهد، گویی فراموش کرده است که روزی خود مسئول مذاکره با آنها بوده و عدم پایبندی آمریکاییها را هم دیده است. وی در جریان مذاکره برای آزادسازی گروگانهای آمریکایی با میانجیگری الجزایریها به تفاهمی معروف به «بیانیههای الجزایر» رسید که اکنون خود سندی دیگر بر غیرقابل اعتماد بودن آمریکاییهاست.
بنا بر مفاد بیانیه الجزایر مقرر شد که ایران ۵۲ گروگان آمریکایی را آزاد کند. در ازای آن آمریکا نیز در امور داخلی ایران مداخله نکرده و تحریمهای تجاری و اقتصادی را لغو و داراییهای مسدود شده ایران را آزاد کند. علاوه بر این در حوزه روابط اقتصادی میان دو کشور نیز مقرر شد که ایران بدهیهای خود به نهادهای آمریکایی را پرداخت کرده و در طرف مقابل، آمریکا برای استرداد داراییهای حکومت پیشین ایران اقدام کند.
ایران احکام خود را به صورت فوری اجرایی کرد و یک روز بعد از صدور بیانیهها، در ۳۰ دی ۱۳۵۹، گروگانهای آمریکایی آزاد و از راه الجزایر به آمریکا منتقل شدند، اما در طرف مقابل، بعد از پیگیریهای فراوان، دولت آمریکا تنها ۲ میلیارد دلار از داراییهای ایران را آزاد کرد و سرنوشت بخش عظیمی از اموال کلان ایران در پیچوخم دستگاه قضائی آمریکا باقی ماند.
بنابراین تعهدات آمریکا در بیانیههای الجزایر، جنبه عملیاتی و اجرایی پیدا نکرد. حتی اصول اساسی بیانیهها مانند «تعهد به عدم مداخله در امور ایران» نقض شد که این در موارد متعددی تا امروز نیز به طول انجامیده است. گذشته از اینها، آمریکا تحریمهای تجاری را که به موجب بیانیهها ملغی کرده بود را در سالهای جنگ تحمیلی بار دیگر برقرار و تا کنون نیز انواع و اقسام تحریمهای دیگر را علیه ایران وضع کرده است.
حال سوال اینجاست که با چنین موجودیتی که از طرفی به تعهدات خود پایبند نمیماند و از طرف دیگر هم خواهان تسلیم است و نه معامله، چگونه میتوان مذاکره کرد و اگر ممکن است چرا خود نبوی از مذاکرات الجزایر سربلند بیرون نیامده است؟
تا آنجا که عزتالله سحابی نیز به عنوان یکی از چهرههای مطرح نزدیک به دولت موقت و نیروهای ملی- مذهبی معتقد است: «زمانی که بیانیه الجزایر مورد موافقت دولتهای ایران و آمریکا قرار گرفت باورکردنی نبود که ایران تا بدین حد از موضع خود عقب نشسته باشد و به نفع آمریکاییها قراردادی را امضا کرده باشد. آن زمان نماینده دولت همین آقای بهزاد نبوی بود که رفته بود و نمایندگی ایران را برعهده گرفته بود. آن زمان من در یکی از روزنامههای آمریکایی مطلبی خواندم. زمانی که بیانیه صادر و امضا شد آنقدر برای طرف آمریکایی شوکآور و امیدوارکننده بود که از واژه jump استفاده کرده بودند. یعنی طرف از فرط خوشحالی از جای خود پریده بود! و باور نمیکردند ایران به سادگی چنین امتیازاتی به طرف آمریکایی بدهد.» از منظری دیگر، حتی با وجود عقبنشینیهای ایران، آمریکا باز هم به تعهدات خود عمل نکرد! آیا معامله با چنین بازیگری در دنیای واقعی شدنی است؟
خوشبینی، آفت است!
اظهارات بهزاد نبوی که حتی در جریان جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل هم ایران را مقصر دانسته بود، نشان میدهد که وی آنچنان به دول خارجی خوشبین و به ایران بدبین است که شاید حتی بعید به نظر برسد که او واقعا آمریکا را مستکبر بداند. از همین حیث است که تنها لفظا بر آن استکبار را اطلاق میکند بدون آنکه ویژگیهای ذاتی مستکبر را بر او حمل کند. وگرنه چنین «استکبار بدخیمی» همراه با سوابق و تجربههای تاریخی همانند بیانیه الجزایر، برجام و مذاکرات اخیر، چگونه با این خوشبینی قابل جمع خواهد بود؟
خوشبینی مفرطی که بهزاد نبوی سال گذشته نیز داشته و حتی معتقد بود که ایران نمیبایست عملیاتهای وعده صادق یک و دو را انجام میداد و در عوض باید با آمریکا مذاکره میکرد! تجویزاتی تخیلی که نشان میدهد خواب «چریک پیر» آنقدر سنگین است که حتی با سقوط بمبهای آمریکایی بر شهرهای ایران نیز بیدار نمیشود. این تجویزات اگرچه ممکن است به درد رسانههای اصلاحاتی بخورد، اما در دنیای واقعی نسخه ای مشقی برای دیپلماسی ایرانی است .





