چرخش اقتصاد با فرهنگ

چرخش اقتصاد با فرهنگ 

به گزارش میثم اسدی://علم اقتصاد، که بعدها «علم غم انگیز» نامیده میشود، از روزهای اولیه ی پیدایش خود، راههای طولانی و پرپیچ و خمی را پیموده است. این رشته با تکیه بر فرمولهای علمی و معیارهای دقیق خود در بعضی از کشورهایی که اقتصادهای بیمار دارند مانند یک داروی ضد بارداری عمل میکند. با این حال باید بدانیم این علم تحت چه تناسبها و قواعدی، میتواند با مفهوم بینظیری به نام«فرهنگ»  پیوند داشته باشد. علم و قواعد و قوانین اقتصادی در روزهای  نخست پدید آمدن، موجبات مقاومت و عدم تطبیق و شگفتی انسان را پدید آورد. «آدام اسمیت»، به عنوان بنیانگذار اقتصاد مدرن، استدلال کرد هر فردی که به دنبال منافع خود است، به نوعی با منافع و مقررات عمومی درگیر است و میداند که برای «پیگیری منافع شخصی»، باید پول بیشتری صرف کند. از این رو، او به «نظریه ی احساسات اخلاقی» یا آنچه که امروزه آن را ارزشهای فرهنگی مینامیم، پرداخت. «جان استوارت میل» نیز، پس از ۷۰ سال، زمانی که اشاره کرد محدودیتهای فرهنگی در افراد نسبت به دستیابی به سود مالی شخصی میتواند بر کسب و کار اقتصادی آنها تأثیر بیشتری داشته باشد،دقیقًاهمین نکته را مطرح کرد. «ماکس وبر» دانشمند علوم اجتماعی آلمان در اوائل قرن بیستم درباره ی اینکه ارزشهای فرهنگی یا حتی مذهبی بر تولید اقتصادی تأثیر میگذارد دیدگاه خاصی را ارائه میدهد. او استدلال میکند که اخلاق کار در پروتستانها، با تعالیم و حمایت اصلاحات که پیروی از ثروت، یک وظیفه است، فضایل لازم را برای حداکثر بهره وری اقتصادی به وجود آورد. به همین علت در اروپا، پروتستانها در مقایسه با کاتولیکها بیشترین جمعیت پیشرو در اقتصاد را دارا بودند. با این حال جهانبینی اقتصاد دانها به طور اساسی تغییر کرده است. نظم و انضباط در پیشرفت اقتصادی، به عنوان یک فرضیه ی فراموش نشدنی ارائه شده است. اولین بار «توماس مالتوس» در قرن هجدهم اعلام کرد که رشد جمعیت، مردم را به یک سطح معیشت زندگی محکوم کرده است. مالتوس معتقد بود که ثروت جهان ثابت است و منابع زمین نیز محدودیت دارد و برای بهدستآوردن این منابع و استفاده از آنها، اصلیترین رکن، تولید است. او عقید داشت که به ناچار باید به مبارزه بر سر برداشت هرچه بیشتر این منابع محدود و به قول معروف «بریدن از روی میز یا از سفرهی دیگران» روی آورد. با توجه به رشد قابل ملاحظه ی اقتصادهای ایالات متحده و بسیاری از کشورهای اروپایی، برای پیشبرد اهداف اقتصادی کشورهای در حال توسعه و رسیدن به مقصود، به مجموعهای از پیشفرضهای برای توسعه نیاز داریم. بنابراین، نظریه ی اقتصادی توسط یک بینش جدید هدایت شد. به این معنا که فقط مقدار ثابتی از ثروت وجود ندارد. برای رسیدن به یک اقتصاد شکوفا، یک استثنای اقتصادی به نام توسعه و رشد نیز وجود دارد. این بدان معنا بود که آن دسته از کشورهایی که برای صنعتی شدن منابع اندکی داشتند، میتوانستند برای توسعه ی اقتصادی، در کشورهای میزبان سرمایه گذاری کنند و به شدت پیشرفت و رشد کنند. پس در تئوری، میتوان گفت که برای همه، غذای زیادی وجود دارد. به نظر میرسد که علم اقتصاد پس از ارائهی امید به کشورهای در حال توسعه یا توسعه نیافته، از دههی ۱۹۳۰ به بعد، زاویهی دید خود را کاهش داده و انرژی خود را بهطور عمده صرف تولید فرمولهای پیچیده تر برای مواردی مانند بازار، اجاره، سیاست درآمد، ثبات قیمت و کنترل تورم کرده است. این امر نیز مشمول پالایش مجموعه ی وسیعی از ابزارهای ریاضی برای آزمودن نظریه هایی است که این علم تولید کرده است. منافع اصلی این مسأله، در سنجش تأثیر راهکارهای مختلف بر بحران مالی و اقتصادی بوده است تا یک مجموعه ی قابل اعتماد برای پیشبینی و مدیریت این بحرانها به وجود بیاید. اما با وجود همه ی تلاشهایی که جهان سرمایه داری در حوزه ی اقتصاد انجام داده است، به نظر میرسد که علاقه ی این جهان به فرهنگ، کاهش یافته است. به نظر میرسد که پیشفرض این امر، Homo economicus یا انسان اقتصادی باشد. مفهوم homo economicus اغلب توسط غیر اقتصاددانان برای نقد یک رویکرد اقتصادی استفاده می شود. مفاهیم متمایزی در این مورد وجود دارد: به این معنی که برای رسیدن به نتایج اقتصادی، انسان اقتصادی، ترجیحاتی را در فرایندها برای تصمیم گیری در نظر میگیرد. حال سؤال این است که آیا افراد میتوانند با توجه به ترجیحات خود، بهترین انتخاب را داشته باشند تا به تعریف اقتصادی عقلانیت یا به اصطلاح «مرد عقلانی اقتصادی» نزدیک شوند؟ مفهوم عقلانیت، محدودیتی را که تنظیمات مطلوب رامحدودمیکند،ایجادنمیکرد.Homo economicus بدون توجه به جایی که به آن تعلق دارد، به همان قوانین غیر قابل تحمل عرضه و تقاضا، حداکثر سود و قیمتگذاری بستگی دارد. دستگاهی که این انسان، آن را برای تجزیه و تحلیل و مدیریت وضعیت اقتصادی طراحی کرده است، مستقل و دارای فرصت کمی برای بررسی رفتار انسان است. امروزه، به طرز عجیبی با انبوهی از ملتهایی مواجه هستیم که تلاش میکنند اقتصاد خود را جهانی کنند و امید دارند که بتوانند خود را از فقر بیرون بکشند. با این حال، زمینه ی کمی برای انجام این کار وجود دارد. به طور خلاصه، انحراف رشته ی اقتصاد با فرهنگ اقتصادی، مشکلی به وجود آورده است و کشورهایی که امروزه به کمک آن نیازمند هستند، به حال خود رها شده اند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا